Virgule

Art Reviews and Critical Essays by Ali Ettehad

Virgule

Art Reviews and Critical Essays by Ali Ettehad

اگزوتیک های پلشت




اگزوتیک های پلشت
نگاهی به نمایشگاه «اگزوپلشت» (٢٧ مهر- ٣ آبان گالری طراحان آزاد)
علی اتحاد

مجموعه طرح هایی که به صورت موزاییکِ کاغذی، دیوارهای گالری را پوشانده بود در کنار اجرای پرفورمنسی صوتی، نمایشگاهی را ساختند که هنرمندان اش به آن نام «اگزوپلشت» داده بودند. در ورودی گالری یادداشتی از حمید سوری نصب شده بود که به نوعی بیانیه ی نمایشگاه به حساب می آمد. یادداشت هنرمندانی را به چالش می کشید که با بهره بردن از عناصر هنر سنتی ایران دست به خلق آثاری اگزوتیک زده اند. اگر تبلیغات نمایشگاه را که بسیار وسیع بود دیده باشید؛ حتماً شخصیتی کارتونی را به یاد دارید که کم و بیش شباهتی به غول های میازاکی [انیماور ژاپنی] داشت. این شخصیتِ سیاه اما کمیک، سوژه ی اصلی طراحی های نمایشگاه بود. شخصیتی که با وجود عدم شباهت مطلق به فضای نگار گری ایران، در بطن آن به نمایش در آمده بود. جایی پیچیده در ابرها، جایی لمیده بر تخت شاهی، جایی در میگساری و جایی با هاله ای درخشان. در یکی از آثار چهره ی دیو خندان را می بینیم که روی صورت اش نوشته است: « باغچه دارد می میرد ... ». بر دیواری دیگر، تصویر تمام قد دیو بر زمینه ای پوشیده از آگهی های نیازمندی مسکن قرار داشت و زیر پای او به خطی خوش نوشته بود: «من ملک بودم و فردوس برین جای ام بود». تا این جای کار را پویا عباسیان و فرشید فردی ارائه کردند. اما اجرای صوتی جواد صفری، کاوه کاتب و دوستان شان مکمل طراحی های نمایشگاه بود. اجرا با نواخت «نی» آغاز شد و کمی بعد، کیبرد، افکت های صوتی دیجیتال و الکتریک گیتار نیز به آن افزوده شد. اجرای صوتی در لحظاتی تاثیر گذار بود و در لحظاتی به وضوح بدل به اجرای تلفیقیِ نخ نمایی می شد که البته این تناوب به روشنی در جهت
ایده ی اصلی نمایشگاه بود. اجرای سازها گاهی به صورت زنده شنیده می شد و گاه به صورت بازپخش (play back)؛ بدین معنا که گاهی صدای سازها شنیده می شد و گاه تنها نوازنده ها را در حال حرکاتی نمایشی می دیدیم- که این تناوب نیز مانند مورد پیشین از منطقی مفهومی برخوردار بود.
نمایشگاه «اگزوپلشت» در مجموع، حاوی نگاهی پارودیک به جریان خلق آثاراگزوتیک توسط هنرمندان ایرانی بود. آثاری که به واسطه ی استفاده از عناصر هنرهای دیداری سنتی ایرانی – هر چند که از به کار


بردن واژه ی سنتی در این باره اکراه دارم- سعی در جلب مخاطبی دارد که به دلیل زیستن در بافتار فرهنگی متفاوت، درک صحیحی از جایگاه این عناصر در سرچشمه های اصلی اش ندارد. این چنین است که آثاری از این دست با ساختن هاله ای از جنس جذبه های دگر پسند – البته اگر به تفکیک «دیگری» از «خود» معتقد باشیم- در دوره ای از تاریخ هنر معاصر کشورمان بدل به نمایندگان برون مرزی هنر ایرانی شدند.
«اگزوپلشت» ( اگزوتیک + پَلَشت) با ارائه ی نامی که خود به صورتی موجز بیانگر بیانه ی اصلی نمایشگاه بود به چنین هنری تاخت. اگر به عناصر سازنده ی آثار روی دیوارها نظری بیفکنیم این وجوه اعتراضی برایمان پررنگ تر خواهند شد. ابرهای در هم تنیده در کنار فرم قرار گیری دیو در اثر، به صورت کنایی آثار موسوم به مینیاتورهای ایرانی را مورد توجه قرار داده است که از دهه ی ١٣٥۰ بسیار رایج
شده اند؛ آثاری که امروزه به صورت تابلو فرش و... به فروش می رسند ( نیاز به اشاره مستقیم به اثری خاص نیست). نوشته های روی صورت دیو خندان به طور واضح همان نوشته هایی هستند که در آثار شیرین نشاط دیده ایم: نوشته های روی صورت، کف دست و کف پاها. «اگزوپلشت» در بیان اعتراض خود به گویشی استعاری بسنده نکرده و در نمونه هایی چون موارد فوق به صورت مستقیم به مجموعه هایی شناخته شده اشاره می کند. لحن صریح و دوری از فرهنگ «رندانه» در اجرای این اثر را می توان به عنوان نکته ای مثبت و کارآمد ارزیابی نمود.
هر چند آسیب شناسی جریان اگزوتیسم در این مختصر نمی گنجد بد نیست که به نکته ای اشاره کنم: مکاتب نقاشی ایرانی در دوره های خاص و در بافتار اجتماعی- سیاسی خاصی خلق شده اند. و ویژگی
هر یک از این مکاتب به نوعی ترجمان روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مسلط همان دوران است. باید توجه کرد این عناصر و اصول رایج هر مکتب در دوره هایی دچار تحولات عظیمی شده اند که بخشی از آن حاصل روابط برون مرزی است و بخش دیگر آن حاصل روند پیشرفت در آموزش سینه به سینه. بدین ترتیب صرف استفاده از عناصری که پیش تر در هنر یک کشور به کار رفته نمی تواند اثری بومی بسازد.
برای باور این نکته کافی است عناصر مصری و بین النهرینیِ هنر هخامنشی یا ابرها و اژدهاهای چینیِ موجود در نگاره های مکتب شیراز را به خاطر بیاورید. روشن است که ریشه های این موتیف ها کاملاً برای ما شناخته شده هستند لیکن ما آن ها را به عنوان عناصری ایرانی می شناسیم. بدین معنا که چیزی ورای
موتیف ها و اجزای سازنده در اثر موجود است که آن را به تارخ هنر سرزمینی خاص مرتبط می سازد. این


ویژگی نه با جغرافیای سیاسی که با جغرافیای اندیشگون یک کشور مرتبط است و سبب می شود عناصری در وجه سوبژکتیو، اثری خاص را با خرد جمعی یک کشور مرتبط سازند. و این درست همان نکته ای است که در آثار مورد انتقاد از سوی «اگزوپلشت» به چشم نمی خورد.

نظرات 1 + ارسال نظر
پگاه یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 22:48

به نظر من این مقاله از لحاظ نوشتار برای درک , بسیار مناسب تر از مقاله ایست که در مورد هپنینگ نوشته ای! شاید برای من اینطوره
در ادامه و تایید صحبت تو در پاراگراف یکی مانده به آخر باید بگویم که اساسا پرداخت به هویت صرفا به استفاده از نشان های ایرانی که مثلا مربوط به قرن ۸ یا ۷ یا شاهنامه است محدود نمی شود( می تواند وجود داشته باشد) هویت همه آن بستری است که ما در آن رشد می کنیم هویت ایرانی در ۱۳۲۰ توسط سریال دایی جان ناپلئون به تصویر کشیده شد آیا همهء تصاویر از نمادها ایرانی بود؟ منظور من این است که هنرمند بازتاب دهنده زمان خود است و اگر می خواهد ایرانی باشد
نگاه ایرانی باید برایش به طورشخصی و فردی تعریف شود وگرنه همین اگزو پلشت ها
صد چندان بدتر تکرار خواهند شد
در صورت امکان وقتی در مورد یک جنبش هنری صحبت می کنی عکس هم بگذاری خوب میشه چون کمک خوبی برای درک مطالب هستند . با تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد